گفت "مطمئنی" فردا هم زنده ای؟

نه حتی یک درصد! اونی که تو خواب سکته میکنه میمیره از قبل خبر نداشته،اونی که نصفه شب زله میاد میمیره خبر نداشته، اونی هم که بیرون تصادف میکنه میمیره خبر نداشته. یه آن ترسیدم! اگه بخوای واقعا بهش فکر کنی فاصلت تا مرگ یه ریسمونه! پاشدم سیمکارت خاک خوردمو انداختم روگوشیم به همه دوستام پیام دادم بیاین یه قراری بزاریم همو ببینیم. رفتم اینستا تک تک سلبریتی های مورد علاقمو پیدا کردم و چیزایی که درمورد هنرشون نظرمو جلب کرده بود براشون دایرکت کردم، تا جایی که بلد بودم انگلیسی، هرچی هم بلد نبودم فارسی،مهم این بود که میگفتم. ماسک پوست میوه ای که میخواستم تابستون درست کنم رو درست کردم و گذاشتم. به خانم آرایشگر زنگ زدم و برای مرتب کردن موهام نوبت گرفتم بعدشم شال و کلاه کردم سمت ارایشگاه.بعد از مرتب شدن موهام گفتم میخوام موهامو صورتی کنم،صورتیِ صورتیِ صورتی! خانم آرایشگر گفت نمیشه فعلا نوبتامون پره برو هفته بعد بیا، گفتم نمیشه فردا قراره بمیرم. خانم آرایشگر چشماش اندازه وزغ شد و همینجور زل زد بهم. دوباره گفتم اصلا معلوم نیست فردا زنده باشم. سرشو برگردوند و گفت این حرفا چیه میزنی،خدانکنه. اخرشم پاسم داد به هفته بعد! اومدم خونه و به مامان گفتم بریم دور دور؟ برگشت چپ چپ نگاهم کرد و گفت برو بشین سر درس و مشقت کنکور داری. با یه بدبختی راضیش کردم هشتم بریم بگردیم، نمیدونم رو قولش وایمیسه یا نه، هیچوقت بهم یه قولِ محکم و قابل اطمینان نداده! اگه بمیرم تا هشتم چی؟ نکنه فردا بمیرم؟ اونم با اینهمه حسرتی که دارم؟! هنور موهامو صورتی نکردم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تولید ملی Gandza آپديت آفلاين نود 32، آپديت آنلاين نود 32، آنتي ويروس نود 32 Arvinertebat مجری:سیستم های ارتباطی,مخابراتی,حفاظتی سگ‌سرفه کسب درآمد دلاری رایگان املاک Djuan سالن همایش ها و سینمای بصیرت مدرسه نمونه بعثت کوهدشت